سکوت شب سنگین است و سرمای بیابان آزار دهنده، روی خود را با حصیری پوشانده که ناگهان با حالتی از خوف و رجاء برمیخیزد، وضو میسازد و روی حصیری سخت به نماز میایستد دمی بعد صدای اذان بلال بلند میشود . میخواند حمد و سوره را میخواند سوره جمعه را! جز زوزههای وحشتآور کفتارها و سگان وحشی صدایی نیست. اشک زمین را تر میکند. رمضان است و آهی در بساط ندارد! چند دانه خرما و نان هسته خرما و آبی سحری اوست. تمام روز در بازار و بیابان پی لقمه نانی است. زبانش چوب خشکی است و صورتش تفتیده و پوستش در برابر آفتاب سوزان چون گندمزار سوخته اما صورت و سیرت رسول (ص) به دل او شادابی میدهد.
زمانی که هنوز ایران و رمی فتح نشده بود و هنوز کوفهای به عنوان اولین متروپولیتن دنیای اسلام شکل نگرفته بود. سعی میکنم اون سیاهچاله بعد از فوت پیامبر را تصور کنم! خانهای بیپدر! واقعا نمیدانم آیا عدهای آماده شده بودند یا نه؟ْ کمکم اسلام از یک سری دستورات و استنباطهای شخصی و اخباری به قانونی و دستوری درآمد. کمکم مسلمانان با آسایش و تکنولوژی و خوراک خوب آشنا شدند! تصور کنید دیگر خبر از حصیر نیست و روی فرش نرم نماز میخواند درحالی که حریر بر تن دارد!
در بالا سعی کردم تصور خودم را از شرایط اسلام بیان کنم وقتی مسلمانان در فقر و تنگدستی به اسلام گرویدند و با امید ادامه دادند و وارد رشدی ناگهانی شدند! داشتم فکر میکردم “دریافت” از اسلام چه بود و چه تغییراتی کرد؟ ما در این شهرهای بزرگ با صدای همیشگی ماشینها با این شبکههای اجتماعی که هر کدام شبیه سیارهای دیگر هستند، با این همه تلفن هوشمند و رایانه و … آیا تمرکزی هم میماند که نمازی همچون آن عرب بیابانی را تجربه کنیم؛ نماز هم که ثابت با حمد و سوره و ذکرهایی که همه را از بر میخوانیم و اگر حتی ذهن مشغول باشد زبان ادامه میدهد!! ما که به اذعان خودمان بعضا سحری ۲ بشقاب برنج و خورشت میخوریم و بعضی از افطارها از شربت و شیرینی و آش و سوپ و چند نوع نان و پنیر و عسل و شیر و چای سادهترین آنهاست! در انتهای ماه مبارک وزن هم اضافه کردهایم، نه فکری نه تاملی نه فشار گرسنگی! هیچی! شاید در ماه مبارک دستی بر سر ایتام بکشیم، ۱۰ کیسه غذا هم آماده کنیم اما در آخر چه؟ آیا آنها تنها ماه مبارک نیاز دارند؟
مسلمانیمان شده خانه موریانه؛ نمای بیرونی بزرگ، مهیب،بعضا زیبا و درونی پوک!
بارها تلاش کردهام نماز متفاوت بخوانم اما بعد از چند روز یا این همه مشغله و کار یا خسته شدهام یا وقت نشده و فراموش کردم! یا نیمی از روزها سعی کردن روزه با کمترین میزان سحر و افطار بگیرم اما فردایش همش خواب بودم! تنها همان خواندن و تفکر در قرآن گهگاه مانده که خدایا از ما نگیر!
اینها تنها موارد عبادات عملی ایمانی فردی یک مسلمان است اما سوال من درباره حج، انفاق، خمس و اقتصاد و … باقی میماند! کاش بتوانم گلیم خویش از این ورطه بیرون کشم!
ما کی مسلمان میشویم!