./
صوفیان به درست یا غلط توکل را اعتماد کامل به خدا میدیدند و بدون آذوقه و رهسپار کوه و بیابان میشدند و منتظر غذایی یا آبی از جانب رسولی میشدند. چه صوفیانی که بدون آمادگی راهی شدند و چیزی جز فنا نیافتند. گویا امام غزالی سفارش میکند به صوفیان یا مبتدیان که اگر طاقت روزهای متمادی بدون آب و غذا را ندارید پای در سفر با توشه توکل نگذارید.
در این سالیان غربت مثل این روزها، بارها از خانهای به خانهای، از شهری به شهری و از کشوری به کشور دیگر کوچیدهام. هر بار باید با مقادیری از متعلقات بدرود گفت و تمام دار و ندار خود را در چمدانی جا داد و راه افتاد. چندین بار این جابجاییها در رمضان بود، غربت، خستگی و بعضا تنها پولی اندک و گرسنگی، حالتی غریب به تو دست میدهد که خود را بیپناه میبینی و تنها زیر سایه پروردگار ماءمنات میشود. بارها شد که کنار خیابانی نشستم خسته از یافتن مکانی و تنها یاد خدا در دل قوت میبخشید و الهامی میشد. بارها شب قبل از سفر با اضطرابی عجیب تو را میگیرد که علت را نمیدانی! وقتی کلید خانه را تحویل میدهی و هنوز منزلی در مقصد نیافتهای، چنان حالی به انسان دست میدهد، تو گویی دیگر شدی کارتن خواب! بعضا دیدم افرادی که ادعای خونسردی و تسلط کامل بر شرایط را داشتهاند اما در موقعیت استرسی عجیب و لرزش دست گرفتهاند! شاید بیشتر ترس از پیش آمدن مشکل باشد تا داشتن مشکل!
حالا میفهمم صوفیان یا عارفان راستین بیهوده قدرت روحی نمییافتن!
اما نکته بامزه این است که بسیاری از ما تنها با کلمهای به نام جهانوطنی آشنا شدهایم و میپنداریم که ما جهانوطنی هستیم چون مثلا برایمان فرقی ندارد تهران باشیم یا نیویورک یا لندن با حسابی پر پول یا ! البته خب این تنها سرابی است…
البته مولانا میگه
همچنين حب الوطن باشد درست تو وطن بشناس ای خواجه نخست
خلاصه کلام، ما در این سفرها پای شتر با توکل میبندیم و تمرین توکل میکنیم و دانیم تنها رمز موفقیت امید و توکل تا آخرین لحظه است. یاد گرفتهام ادعا نکنم که نه مشکلی نیست، ترسی ندارد نه همه چی تحت کنترل است و غیره! باید هیجان داشت و هیجان را کنترل کرد!
هلاک ما به بیابان عشق خواهد بود کجاست مرد که با ما سر سفر دارد
و من الله توفیق